مو از بَمبک نمی ترسُم مو از کلبوک می ترسم نه از مارو نه از عقرب ز دیماروک میترسم
نمی ترسم نه ازگُنج و نه از موری نه از پخچه نه از رشک و نه از نِزگ ونه از نیتوک می ترسم
نه از دیوار رُمبیده نه از سَقف گِلُمبیده نه از شاخک. نه از تله. نه از خِفتوک می ترسم
نه از کرکاب مادر زن. نه از فیت برادرزن نه از جاروف خواهر زن. ز قارقاروک می ترسم
نمی ترسم نه از غُمبه نه از لُنده نه از مُنگه میون هیرو ویر امّا. زلُه پرتوک می ترسم
نه از سوس و نه از پیسو. نه از هر آدم فیسو نه از گبگو. نه از لُقمه نه از زَهروک می ترسم
نه از فیکه. نه از لیکه. نه از قدقد. نه از قیقه نه از شوپر. نه از کُمتَر. نه از پیلسوک می ترسم
نه از غول و نه از غولک نه از زخم و نه از کورک نه از بوم و نه از ناکو نه از سنبوک می ترسم
نه از طعنه نه ازر کُچّه نه از بهتون نه از تهمت مو از حرف حرفک هر آدم مشکوک می ترسم
قسم بر لنگوته جاشو، چیش کور منجله ماشو که تا جیب گدا پر گشت از مسکوک می ترسم
خدایا بندر بوشهر را از غم رهایی ده که از تحلی غم مثل خیار تحلوک می ترسم!