شعر لری همراه با معنی
دَر گـُشی صُوِ زی /
دریچه صبح را گشود
طاقت شـَوِ سیانه دی نِداشت /
دیگر نمی توانست سیاهی شب را تحمل کند
دیو شو بکنده چادرس نها وِ دَو. /
دیو شب چادرش را در آورد و فرار کرد.
بُونگِ تَک خروس مَنده مین مال /
صدای تنها خروس باز مانده آبادی
طَهنه اِی زَنه وِ کـَوگِ دَر . /
به آواز کبک دری طعنه می زد .
بِرچ اِی زَنه وِ دیر /
می درخشد از دور
برفِ سایه وَنده گـُرده کـُه. /
برفی که روی کوه سایه انداخته
جاز وَ گینه های هُشکُلو، سیا /
بوته های "جاز " و " گینه "های خشک شده سیاه
پنجه سون وِ آسمون هوا /
پنجه هایشان به طرف آسمان بلند بود
زیر هر لشگِ سون، غـَمی خـَوه. /
زیر هر شاخه آنها غمی خوابیده است .
*****
دالوی، لَوس وِ جورِ دَر چُوی /
پیر زنی که لبهایش مانند درِ چوبی
بَسه بی هَمس /
همیشه بسته بود
قـُلفِ لَو ، رَه کـَلومِ نی گـُشی /
قفل لبهایش راه کلام را نمی گشود
دَسَلِس بِوَسته بی /
دست هایش بسته بود
رَهیِ پای جور نَین /
راه پاهای مانند نیاش را
چُمبه زَیده بی دَمِ بُهون /
جلوی سیاه چادر چمباتمه زده بود
تی یَلِس، دُو سَوز مُهرهی دَلو /
چشمانش مثل دو مهر سبز رنگ بزرگ
زیرِ غارِ بُرگـَلِس وِلو /
زیر غار ابروانش آویزان بود
کـُور سُوئی کِه داشت /
بینایی اندکی که داشت
رَهی دیرِای پاهی هَمس /
همیشه به دور دست نگاه می کرد
سالیونِ آزگار /
از سالیان دور
نِشتِ کُهِ نِهای نِیَشت /
به قله کوه می نگریست
تا کـُرِس کِه چند سال پیش /
تا پسرش که چند سال فبل
رَهده بی شکال بیا . /
به شکار رفته بود برگردد .
هیش کـَس نَگودِسه ، حَتا قَلا /
هیچ کس حتا کلاغ به او نگفته بود
کـُر کِه رَهده دینِ نُون وِ کـُه نیا /
پسری که دنبال لقمه نانی به کوه رفته دیگر بر نمی گردد .
*****
اُو سَگُویِ زَردِ با بَفا /
آن سگ زرد با وفایی که
واغمِ هُو هید هُم صدا وُ آشنا /
با غم پیر زن آشنا و هم نواست
جای هَست، هَی خوره غَمِ هُونَه /
و به جای استخوان غم او را می خورد
مِهرَوون وُ مِهرَوون /
در نهایت مهربانی
دَسَلِ نهاده زیر پُوزِ خُوس غَمی /
دستهایش را غمگنانه زیر پوزه اش گذاشته
سَر نهاده ری هُنُو /
سرش را روی دستها نهاده
جَم بِکرده دیمِ زیر پا /
دمش را زیر پایش جمع کرده
دُوده تی یَلِس، مینِ تیلِ هَمو /
چشمانش را به چشمان پیر زن دوخته
دالُوِ خُوی کِه بی، مارو همه . /
همان پیر زنی که غمخوار همه بوده است .